خدایا! . . . در دیده ام نور و در دینم بینش بنه . [امام صادق علیه السلام]
 
پنج شنبه 89 شهریور 18 , ساعت 7:8 عصر

امام رضا علیه السلام در روایتی درباره عید فطر فرمودند: «اِنَّما جُعِلَ یَوْمُ الْفِطْرِ الْعیدَ لِیَکُونَ لِلْمُسْلِمینَ مُجْتَمَعا یَجْتَمِعُونَ فیهِ وَ یُبْرِزُونَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ فَیُمَجِّدُونَهُ عَلى ما مَنَّ عَلَیْهِمْ فَیَکُونُ یَوْمَ عیدٍ وَ یَوْمَ اِجْتِماعٍ وَ یَوْمَ فِطْرٍ وَ یَوْمَ زَکاةٍ وَ یَوْمَ رَغْبَةٍ وَ یَوْمَ تَضَرُّعٍ وَ لأَِنَّهُ اَوَّلُ یَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ یَحِلُّ فیهِ الاَْکْلُ وَالشُّرْبُ لاَِنَّ اَوَّلَ شُهُورِ السَّنَةِ عِنْدَ اَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضانَ فَأَحَبَّ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ اَنْ یَکْونَ لَهُمْ فى ذلِکَ مَجْمَعٌ یَحْمِدُونَهُ فیهِ وَ یُقَدِّسُونَهُ؛(1) همانا روز فطر، عید قرار داده شده تا براى مسلمانان روز اجتماعى باشد که در آن روز، گرد هم آیند و [عشق و محبت خود]به خداوند را ابراز کنند و به خاطر منّتى که بر آنان نهاده است، او را ستایش کنند، پس روز عید و روز گردهم‏آیى و روز افطار، روز زکات، روز گرایش به یکدیگر و روز تضرّع [به پیشگاه حق تعالى] است، [و نیز روز فطر، روز عید قرار داده شده] به دلیل آنکه روز فطر اولین روز سال است که خوردن و آشامیدن در آن جایز شمرده شده است، چرا که نزد اهل حق اولین ماه سال، ماه رمضان است و خداوند دوست دارد در روز عید فطر، مسلمانان اجتماع کنند و با یکدیگر به ستایش و تقدیس او بپردازند.»
امام باقر علیه‏السلام نیز از پیامبر گرامی اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت کردند: «اِذا کانَ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَوّال نادى مُنادٍ: اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ أَغْدُوا اِلى جَوائِزِکُمْ. ثُمَّ یا جابِرُ جَوائِزُ اللّهِ لَیْسَتْ کَجَوائِزِ هؤُلاءِ الْمُلُوکِ. ثُمَّ قالَ: هُوَ یَوْمُ الْجَوائِزِ؛(2) هنگاهى که روز اول ماه شوال فرا مى‏رسد، منادى ندا مى‏دهد: هان اى مؤمنان! براى دریافت جوایزتان صبح زود بشتابید. اى جابر، جوایز خداوند همانند جوایز پادشاهان نیست. سپس فرمود: روز اول شوال، روز جوایز است

پاورقی

1- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 522.
2- همان، ج 2، ص 175.


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 4:47 عصر

پاسخ: عبدالرحمان بن ملجم یکی از فراریان گروه خوارج بود که پس از جنگ نهروان به مکه رفت و در آن جا بر ضد حکومت حضرت علی(ع) فعالیت می‏کرد. خوارج در جنگ صفین جزو لشکریان حضرت علی(ع) بودند و با معاویه می‏جنگیدند. آنها کم کم مخالفتشان را با جنگ نشان دادند. خوارج با این که طرفدار پایان جنگ بودند و خود عامل به وجود آمدن صلح با معاویه محسوب می‏شدند، اما پس از حکمیت و تعیین معاویه از طرف حکمیت - عمروعاص و ابوموسی اشعری - به عنوان خلیفه با آن مخالفت کردند. آنان از حضرت علی(ع) خواستند که دوباره با معاویه وارد جنگ شود؛ اما حضرت علی(ع) به پیمانی که داده بود وفادار ماند و پیشنهاد خوارج را پذیرفت. از این جا بود که خوارج به عنوان یک گروه معترض در برابر حکومت حضرت علی(ع) قرار گرفتند و جنگ نهروان را به وجود آوردند. در جنگ نهروان اغلب خوارج کشته شدند جز تعداد اندکی - از جمله عبدالرحمان - که به مکه فرار کردند. این گروه به مرور زمان گسترش پیدا کرد و دارای مذهب فکری و اعتقادی شد.[1]
عامل عمده‏ای که ابن ملجم را وادار به شهادت حضرت علی(ع) کرد، انحراف فکری و اعتقادی او بود. چون خوارج، حضرت علی(ع) را عامل نابسامانی‏های مسلمانان و جایز القتل می‏دانستند که ابن ملجم جزو این گروه بود. از این رو عبدالرحمان در مکه تصمیم به کشتن حضرت علی(ع) گرفت و به همین منظور روانه کوفه، مرکز حکومت علی(ع) گردید. آنچه علاوه بر ناآگاهی و انحراف فکری ابن ملجم، او را به اجرای این تصمیم تشویق و ترغیب نمود، پیشنهادات و تحریکات قطام بود. قطام که دختر جوان و زیبایی بود، با خوارج همفکر بود. ابن ملجم به خاطر عقیده باطل و تفکر خارجی‏گری و در اثر تحریک قطام، حضرت علی(ع) را به شهادت رساند. شخصی را به قتل رساند که رسول خدا(ص) بارها درباره‏اش فرمود: «علیّ مع الحق و الحق مع علی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامه»؛[2] علی با حق است و حق با علی است و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا این که در روز قیامت در کنار حوض کوثر با من ملاقات کنند.

پاورقی:
[1‍] جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ص 585 – 599، قم، صحیفه، 1368.
[2‍] خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 14، ص 321.


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 4:46 عصر

پاسخ: شیعه و سنی معتقدند که علی نامی است که خداوند بر علی بن ابیطالب نهاد و این مطلب را «میر سید علی همدانی» در مودت هشتم از کتاب مودة القربی و «سلیمان بلخی حنفی» در باب 56 ینابیع المودة و «محمد بن یوسف گنجی» در باب هفتم کفایة الطالب با مختصر اختلافی در الفاظ و کلمات نقل نموده‏اند که چون علی(ع) از مادرش فاطمه متولد شد، فاطمه نام پدرش اسد را بر او گذارد، جناب ابوطالب از آن اسم راضی نبود و فرمود: فاطمه بیا امشب به بالای کوه ابو قبیس برویم - بعضی گفته‏اند برویم در مسجد الاحرام - و خدا را بخوانیم شاید ما را خبر از اسمی برای این بچه بدهد. چون شب شد هر دو به کوه ابو قبیس (یا مسجد الاحرام) رفتند و به دعا مشغول شدند، جناب ابوطالب دعای خود را به شعری انشا نمود و گفت:
یارب هذا (یاذا) الفسق الدجی‏ و القمر (و الفلق) المبتلج المضی تبین لنا من (عن) امرک الخفی (المقتضی) ماذا تری فی اسم ذا الصبی لما تسّمی لذاک الصبی
ای پروردگار! ای صاحب شب ظلمانی و ماه نور دهنده! آشکار کن برای ما از خزانه اسرار غیب خود اسم این نوزاد را چه بگذاریم. در آن حین صدایی از طرف آسمان بلند شد، ابوطالب سر بلند نمود لوحی مانند زبرجد سبز دید که بر او چهار سطر نوشته‏اند لوح را برگرفت و بر سینه خود چسبانید دید این اشعار ثبت است:
خصصتما بالولد الزکی‏ و الطاهر المنتخب الرضی * و اسمه من قاهر العلی‏علی اشتق من العلی
اختصاص دادم شما را به فرزند پاک و پاکیزه که انتخاب کرده شد و بی نهایت از او راضی هستم و اسم او از جانب خدای علی، علی گذارده شده که مشتق از علی اعلی می‏باشد.
جناب ابوطالب که موفق به درک سعادت این اشعار شد از شدت خوشحالی و سرور به سجده افتاد و حضرت باریتعالی را شکر گذار گردید. آنگاه ده شتر به شکرانه این امر عظیم قربانی نمود و آن لوح را در مسجد الحرام آویختند و بنی هاشم به آن لوح بر قریش افتخار می‏نمودند و آن لوح تا زمان جنگ حجّاج با عبدالله زبیر بود و بعد از جنگ، مفقود شد. [1]

پاورقی:
[1] برگرفته از شبهای پیشاور، ص 821.


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 4:44 عصر

پاسخ: درباره دوستى و محبت اهل بیت(علیهم السلام) بویژه حضرت على(علیه السلام)، روایات فراوانى نقل شده است که به چند نمونه از آن اشاره مى کنیم:
1. از ابن عباس نقل شده است که فرمود هنگامى که آیه (قُل لا أَسئَلُکُمُ عَلَیهِ أَجراً إِلاّ المَوَدَّةَ فِى القُربى); [1] نازل شد، اصحاب پرسیدند: یا رسول الله! نزدیکان تو چه کسانى هستند که محبت آنها بر ما واجب شده است؟ آن حضرت در جواب فرمود: «على و فاطمه و فرزندان ایشان»; [2]
2. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «حُبُّ عَلِىٍّ یُفَرِّقُ بَینَ المُؤمِنِ وَ الکافِرِ»; [3]
3. از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلىِّ بنِ أَبِى طالِب»; [4] محبت حضرت على(علیه السلام) علامتى است که روز قیامت به وسیله آن، مؤمنان شناخته مى شوند;
4. رسول خدا درباره آن حضرت مى فرماید: «مَن تَوَلاّهُ فَقَد تَولاّنى، وَ مَن تَولاّنى فَقَد تَوَلَّى الله; وَ مَن أَحَبَّهُ فَقَد أَحَبَّنى، وَ مَن أَحبَّنى فَقَد أَحَبَّ الله وَ مَن أَبغَضَهُ فَقَد أَبغَضَنى، وَ مَن أَبغَضَنى فَقَد أَبغَضَ الله عَزَّوَجَلَّ»; [5]
5. امام بخارى روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت در خیبر فرمود: «لَیَأخُذَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ»; [6] فردا پرچم را به دست مردى مى دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند، یا فرمود: «یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ»; [7] فردا پرچم را به دست مردى مى دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و فرداى آن روز، رسول خدا پرچم را به دست حضرت على(علیه السلام) داد.
ابن حجر در توضیح این مطلب، مى گوید: مقصود از این حدیث که مى فرماید: «على(علیه السلام) خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند، وجود حقیقت محبت و محبت خاص است، وگرنه هر مسلمانى در مطلق محبت با حضرت على(علیه السلام) مشترک است و خدا و رسول را دوست دارد. سپس مى گوید: این حدیث به آیه (قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى یُحبِبکُمُ الله); [8] اشاره دارد و مى فهماند که حضرت على(علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پیروى کامل داشته تا که متصف به صفت «محبت الله» شده است. به همین جهت محبت او علامت ایمان، و بغض او علامت نفاق است; چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «لا یُحِبُّکَ إِلاّ مُؤمِنٌ وَ لا یُبغِضُکَ إِلاّ مُنافِقٌ»; [9]
6. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده اند: «مَن أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَد أَحَبَّنى وَ مَن أَحَبَّنى فَقَد أَحَبَّ الله وَ مَن أَبغَضَهُ فَقَد أَبغَضَنى وَ مَن أَبغَضَنى فَقَد أَبغَضَ الله»; [10] هر کس على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است; و هر کس نسبت به على غضب داشته باشد، نسبت به من غضب داشته است و هر کس مرا مبغوض بدارد، خدا را مبغوض داشته است.
در این روایت نیز محبت حضرت على(علیه السلام) مساوى با محبت خدا و رسول و بغض آن حضرت مساوى با بغض خدا و رسول شمرده شده است.
7. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «أَساسُ الإِسلامِ حُبّى وَ حُبُّ أَهلِ بَیتى»; [11]
8. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «لِکُلِّ شَىء أَساسٌ و أساسُ الإِسلامِ حُبَّنا أَهلُ البَیتِ»; [12]
از مجموع این روایات و روایات دیگرى که درباره محبت و دوستى حضرت على(علیه السلام) نقل شده است، روشن مى شود که محبت آن حضرت، نه تنها شرط ایمان است، بلکه اساس و پایه اسلام است. به گونه اى که اگر محبت آن حضرت نباشد اسلام شخص ناقص و جزء مؤمنان نوشته نخواهد شد. [13]

پاورقی:
[1] سوره شورى، آیه 23. بگو من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیت(علیهم السلام)).
[2] تفسیر قرطبى، ج 16، ص 22 ـ 21، (مؤسسة التاریخ العربى); الکشاف، زمخشرى، ج 3، ص 402، (دارالمعرفة، بیروت); المعجم الکبیر، الطبرانى، ج 3، ص 47، ح 2641، (مکتبة ابن تیمیه قاهره); مجمع الزوائد، الهیثمى، ج 7، ص 103، (دارالکتب العلمیه، بیروت); نظم درر السمطین، الزرندى، الحنفى، ص 25 ـ 24، (من مخطوطات مکتبة الإمام امیرالمؤمنین العامه); شواهد التنزیل، حاکم حسکانى، ج 2، ص 213 ـ 189، (مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة).
[3] خصائص امیرالمؤمنین، النسائى، ص 104، (مکتبة نینوى الحدیثه).
[4] کنزالعمال، المتقى الهندى، ج 11، ص 601; الجماع الصغیر، سیوطى، ج 2، ص 182، ح 5633، (دارالفکر، بیروت).
[5] کنزالعمال، همان، ص 610; مجمع الزوائد، همان، ج 9، ص 109; تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 240، (دارالفکر).
[6] صحیح بخارى، ج 4، ص 207، ح 32953، (دارالفکر، بیروت).
[7] همان.
[8] سوره آل عمران، آیه 31. بگو: اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.
[9] فتح البارى فى شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانى، ج 7، ص 58، (دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت).
[10]  کنزالعمال، المتقى الهندى، ج 11، ص 622، ح 33024، (مؤسسة الرساله، بیروت).
[11] همان، ج 12، ص 105، ح 34206.
[12] المحاسن، خالد برقى، ج 1، ص 150، ح 66، (دارالکتب الاسلامیه); الکافى، کلینى، ج 2، ص 46، ح 2، (دارالکتب الاسلامیة).
[13] جهت آگاهى بیش تر ر.ک: در این باره به کتاب بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 39، ص 246 ـ 310، باب 87، (نشر مؤسسة الوفاء، بیروت).


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 4:14 عصر

این تفکر یکی از بدترین تفکرات و عامل مهمی در بروز باطل و مخفی ماندن حقایق در لابلای آن است. افرادی هستند که همیشه حق را به اکثریت می دهند دریغ از این که ممکن است گروهی کوچک حقیقت را یافته باشند. اگر همیشه حق با اکثریت باشد درباره پیامبران الهی و پیروانشان که همواره در اقلیت بوده اند چگونه قضاوت خواهیم نمود؟ اگر حق با اکثریت باشد همانگونه که برخی اهل سنت به آن تمسک دارند باید پرسید: درباره جمعیت فروان مسیحیت و ادیان دیگر که از مسلمانان بیشترند چه قضاوتی دارید؟ 
اینجاست که باید به سراغ کلام بی مانند امیرالمومنین علی علیه السلام برویم: در جریان جنگ جمل مردی دچار تردید شد که چگونه مى‏شود مخالفان علی (ع) در جنگ جمل که اکثریت نسبى را تشکیل مى‏دهند بر باطل باشند؟ حضرت به او فرمودند: «انک لملبوس علیک ان الحقّ و الباطل لا یعرفان بأقدار الرجال، أعرف الحق تعرف أهله، أعرف الباطل تعرف أهله» [1]؛ تو سخت در اشتباهى، تو کار واژگونه کرده‏اى حق و باطل با تعداد پیروان، شناخته نمى‏شود، حق را بشناس! اهل آن را خواهى شناخت، باطل را بشناس! اهل آن را خواهى یافت.
پاورقی
[1] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 228، و حلیة الابرار، بحرانى، ج 2، ص 354، و أنساب الاشراف، بلاذرى با تحقیق محمودى، ص 239-274، و تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 210.


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ