سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترین دستیار دانش، بردباری است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 89 آذر 10 , ساعت 11:49 عصر

پرسش: آیا مراسم عزاداری که در کشور ما برگزار می‏شود مانند سینه‏زنی و نوحه خوانی و شمع روشن کردن سابقه تاریخی دارد؟ گفته می‏شود شمع روشن کردن کار مسیحیان است؟

پاسخ: انسان فطرتاً موجودی است که با رسیدن به مقاصد خود، اعم از مقاصد مادی و معنوی، به اظهار سرور و شادی پرداخته و در مقابل اگر از مقاصد خود دور بیفتد اظهار ناراحتی کرده و انقباض روحی پیدا می‏نماید، و این تغییر حالت در انسان، امری طبیعی بوده که حتی برای انبیا و اولیای مقرب الهی نیز وجود داشته است. همچنین روشن است اگر انسان چیزی را که داشته است و به آن علاقمند بوده از دست بدهد (چه آن چیز جنبه مادی داشته باشد و یا جنبه معنوی) حزن و اندوه انسان بیشتر می‏شود، یعنی هر چه انس و الفت به آن بیشتر باشد دوری از آن نیز سنگین‏تر و غیر قابل تحمل‏تر خواهد بود، از همین‏رو هر یک از افراد بشر اگر عزیزی را از دست بدهند، به جهت طبیعت وجودی انسان که در هر فردی نهفته است، افسرده و غمگین می‏شود که البته در همه افراد این حالت افسردگی یکسان نبوده و در هر کس به نحوی ظهور پیدا می‏کند حتی می‏بینیم پیامبران الهی نیز از اینکه عزیزی را از دست بدهند، اظهار ناراحتی می‏کنند، کما اینکه حضرت یعقوب از غم و اندوه یوسف گم‏گشته‏اش، بینایی خود را از دست می‏دهد که قرآن کریم در این‏باره می‏فرماید: «و ابیضت عیناه من الحزن». بنابراین معلوم می‏شود که حضرت یعقوب آن قدر گریه کرده و اشک ریخته که چشمان خود را از دست داده است، و یا حتی حضرت رسول گرامی اسلام(ص) در غم از دست دادن فرزندش ابراهیم، گریه کرده‏اند و با عزاداری مسلمانان و گریه آنها بر شهیدان خود بعد از جنگ احد مخالفت ننموده بلکه در آن حادثه وقتی حضرت رسول اکرم(ص) دید که کسی نیست برای حمزه عزاداری و گریه کند، به عده‏ای از زن‏ها می‏گویند برای حمزه نیز عزاداری کنید و خود ایشان به جهت از دست دادن آن سردار دلاور اسلام اندوهگین می‏شوند.[1]
همه اینها حاکی از مهر، عطوفت و لطافت روحی انسان است که از گرفتاری‏های روحی و جسمی و مادی و معنوی ناراحت و افسرده می‏شود و در مقابل، هنگام کسب خوبی‏ها و روی آوردن نیکی‏ها به او خوشحال می‏شود. عزاداری برای امام حسین نیز یکی از این موارد است چه اینکه امام حسین(ع) از بزرگ‏ترین ذخایر معنوی عالم هستی بوده‏اند، اگر از جهت حسب و نسب بسنجیم و قرابت او با حضرت رسول(ص) را، می‏بینیم که خود پیامبر(ص) در حق او می‏فرمایند: حسین(ع) فرزند من است و یا از من است و من از اویم و اگر شجاعت و شهادت و ملکات اخلاقی او را در نظر بگیریم، می‏بینیم حضرتش برای حفظ دین الهی و دین آخرین پیامبر، خود را به مخاطره انداخته تا آن را حفظ کند و در این راه از هیچ چیز هراس و واهمه نداشته، و در مقابل سرکش‏ترین دشمنان دین ایستاده و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‏کند، و از زیادی دشمن و قدرت ظاهری او و از به شهادت رسیدن خود و فرزندانش با لب تشنه و یا شهادت بهترین یاران در صحرای سوزان کربلا با لبان تشنه و کام خشکیده هیچ هراسی به دل راه نمی‏دهد. آن حضرت به خاطر حفظ دین اسلام و ارزش‏های آن و امر به معروف و نهی از منکر جانفشانی نمود و آن حضرت از همه چیز خود به خاطر دفاع از اسلام گذشت و معلوم است که امام حسین(ع) به دنبال دنیا و کسب پست و مقام و شهرت نبوده است، حال آیا پاس داشتن فداکاری امام حسین(ع) و یارانش که با لب تشنه و آن وضعیت دشوار به شهادت رسیده‏اند، و گریه و عزاداری برای آنها چه به جهت از دست دادن عزیزی که خدا و پیامبر او را عزیز داشته‏اند و چه به جهت اینکه او برای اسلام و دین خدا فدا شده است و چه به جهت احیای شجاعت و غیرت و مردانگی که امام حسین نمونه کامل آن بوده است و چه به جهت وضعیت بسیار متأثر کننده شهادت او و فرزندانش، اشکال دارد؟ خصوصاً برای امام حسین که در تاریخ آمده است که نوح و سایر پیامبران الهی برای او گریه و عزاداری کرده‏اند.[2] و یا حضرت رسول اکرم در زمان حیات برای آن حضرت گریه می‏کردند، یعنی وقتی امام حسین را که آن زمان طفلی خردسال بود، می‏دیدند یاد واقعه کربلا و جبرئیل می‏افتادند و اشک آن حضرت جاری می‏شد و حتی در بعضی روایات داریم که صدای گریه و نوحه حضرت را همگان می‏شنیدند.[3] و یا نوحه و عزاداری اجنه برای امام حسین در کربلا و شدت این ماتم و یا گرفتگی خورشید در روز قتل امام حسین(ع) و درهم کشیده شدن ستارها و مکث و گرفتگی دنیا به مدت هفت روز و ظاهر شدن ستاره‏ها که عده‏ای گفتند این همان قیامت است، و چنین حالتی را نه قبل و نه بعد نخواهند دید [4] همه و همه اینها نشان از عظمت حادثه کربلا دارد، آن گونه که پیامبر اندوهگین می‏شود و گریه می‏کند، حضرت زهرا نیز غمگین می‏شوند و آسمان و زمین و ملائکه نیز عزادار می‏شوند، اجنه نوحه خوانی می‏کنند و این‏گونه عزاداری خود را نشان می‏دهند، آیا ما انسان‏ها که امام حسین(ع) برای اینکه اسلام صحیح به دست ما برسد خود را فدا کرد، شایسته نیست آن همه فداکاری و غیرت و مردانگی و شجاعت را پاس بداریم؟ باید فداکاری‏های آن بزرگوار را پاس بداریم، تا در آینده افرادی پیدا شوند که اسلام را عزیزتر از جان خود بدانند و برای حفظ آن از هستی خود مایه بگذارند؛ البته برگزاری و احیای این سنت بسیار مهم و ارزنده در هر منطقه و هر کشوری سبکی خاص به مردم همان مملکت و یا شهر را دارد و مراسم نوحه خوانی و حرکت دسته‏ها سابقه تاریخی هزار ساله دارد و به عصر معزالدوله و رکن الدوله در قرن چهارم می‏رسد که در ایران، با راه انداختن هیأت‏ها و دسته‏های عزاداری و بیرون آمدن مردم عزادار از منازل خود که از عصر صفویه شروع شده است، این سنت پسندیده رونقی دوباره گرفت و برای نخستین بار در عراق همراه با روشن کردن مشعل شب هنگام، یاد شهادت امام حسین(ع) احیا داشته شده و مردم لباس سیاه به تن کردند و از جمله ابومسلم خراسانی که این عمل را از شعارهای خود قرار داده بود.
از دیگر مراسم سنتی، سینه‏زنی است که همراه با نوحه خوانی و با آهنگی خاص بر سر و سینه می‏زنند و حتی گاهی سینه را لخت کرده و بر آن می‏زنند که این سنت بویژه در عرب‏ها رواج داشته و بعد به صورت موجود درآمده است که در عصر صفویه و قاجاریه خصوصاً زمان ناصرالدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار مسأله نوحه خوانی و سینه زنی رواج پیدا کرده است که در شب همراه با روشن کردن چراغ و مشعل این مراسم را احیا می‏نموده‏اند.
آری با راه انداختن این مراسم و نوحه خوانی و گریه کردن، قیام امام حسین(ع) و معرفی مظلومیت آن بزرگوار و سایر شهدا صورت می‏گیرد و این اعمال از عشق به حسین(ع) سرچشمه می‏گیرد و آمیخته با روح مؤمنان است و هیچ چیز نمی‏تواند جلوی آن را بگیرد و با این روش‏ها ماجرای کربلا را به گوش آیندگان می‏رسانند.
اما درباره روش کردن شمع باید گفت: در تاریخ، شمع مظهر فدا شدن، ذوب شدن و روشن کردن دنیا و تاریکی‏ها است. شمع می‏سوزد تا محافل تاریک را روشنی بخشد و با ذره ذره آب شدن خود، لحظه لحظه حیات بشری را نورانی کند؛ از اینرو می‏بینید بر مزار شهدا و یا جاهای دیگر شمع روشن می‏کنند که آنها نیز ذوب شدند تا به دیگران نور و گرما ببخشند.

پاورقی:
[1‍] طبقات ابن سعد، ج 3 - 2، ترجمه حمزه، ص 42، طبع بیروت.
[2‍] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، باب اخبار الله تعالی بشهادته، ص 223.
[3‍] متقی هندی، کنزالعمال؛ بحارالانوار، ج 44.
[4‍] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44.


چهارشنبه 89 آذر 3 , ساعت 7:49 عصر


پرسش : آیا حدیث غدیر در رابطه با شبهه‏اى بود که پس از واقعه یمن پیش آمده است؟

پاسخ : حدیث غدیر در کتب حدیثى اهل سنت و شیعه به گونه‏اى نقل شده است که جاى هیچ گونه شک و شبهه‏اى در اصل صدور آن نیست. ابن حجر عسقلانى که یکى از علماى اهل سنت است در ذیل حدیث غدیر مى‏نویسد: این حدیث را سى تن از صحابه روایت کرده‏اند و بیشتر سلسله سند آن صحیح و حسن است.[1] ذهبى که یکى دیگر از علماى اهل سنت است مى‏گوید: حدیث غدیر جداً عالى است و متن آن به صورت متواتر مى‏باشد. [2]
بنابراین جاى این نیست که برخى در صدور آن تردید نمایند و تردید و شک نتیجه ناآگاهى است. اما دلات حدیث بر خلافت امام امیر المؤمنین ‏علیه السلام بسیار روشن است. بررسى و دقت در حدیث غدیر، شواهد و قرینه‏هایى که در خود روایت و زمان و مکان صدور روایت وجود دارد به خوبى روشن مى‏سازد که حدیث غدیر براى ابلاغ رسالت بسیار مهمى بوده که معرفى جانشنین پیامبرصلى الله علیه وآله بوده است که به نمونه‏هایى اشاره مى‏کنیم:
1. ابلاغ این رسالت در بیابان خشک و بسیار گرم؛ چرا در مکه نفرمود؟
2. همراه با خبر رحلت خود؛
3. شاهد و گواه گرفتن مردم بر ابلاغ رسالت و اقرار گرفتن از آنان؛
4. بیان حدیث ثقلین در آغاز خطبه «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى...»؛
5. بیان این جمله که «ألست أولى بکم من انفسکم»؛ آیا من از شما به خود شما سزاوارتر نیستم؟؛
6. تبریک گفتن به امام‏ علی علیه السلام پس از معرفى آن حضرت؛
7. شأن نزول آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...»؛ [3] «یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک...»؛ [4]  که در این رابطه نازل شده و همچنین روایاتى که در ذیل این آیات وارد شده است.
بنابراین دقت در حدیث غدیر هر نوع تصور و توهم دیگرى را باطل مى‏سازد. و آنچه در پرسش آمده که پیامبر صلى الله علیه وآله پس از جنگ یمن فرموده است تمام نیست؛ آنچه اهل سنت در این‏باره گفته‏اند این است که در برخوردى بین خالد بن ولید و آن حضرت پس از اعزام به یمن پیش آمده است، اولاً اختلاف بین حضرت على‏علیه السلام و خالد بن ولید در سفر دیگرى بوده که در آن سفر به مکه نیامدند بلکه به مدینه رفتند چون حضرت على دو سفر به یمن داشته‏اند. دلیل بر این مطلب روایتى است که ترمذى در کتاب سنن خود نقل مى‏کند که پس از برگشت از سفر یمن، خالد بن ولید تصمیم گرفت خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله برود و از آن حضرت شکایت نماید، پس از آن که خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله رفت و از آن حضرت شکوه و گلایه نمود، چهره مبارک پیامبرصلى الله علیه وآله دگرگون شد و سه مرتبه فرمود: «ما تریدون من علىّ ما تریدون... علىّ منى و أنا من على»؛ از على چه مى‏خواهید، از على چه مى‏خواهید، از على چه مى‏خواهید على از من است و من از على. پس از بیان بسیار پرمحتواى آن حضرت، حقیقت براى خالد روشن شد، از این‏رو نیازى نبود تا پیامبر صلى الله علیه وآله یک برخورد و اختلاف جزیى را که بین دو تن پدید آمده، آن را در جمع تمام مسلمانان یادآور شوند. مقام پیامبر صلى الله علیه وآله و اختلاف ایشان بالاتر از آن است چنین برخوردهایى را به گوش تمام یاران خود برساند. بر فرض که این برخورد در سفر دوم باشد، حضرت پیامبر صلى الله علیه وآله در جمع خصوصى یادآور مى‏شدند چنان‏که در حدیث ترمذى آمده است.
بنابراین هیچ گونه ارتباطى بین حدیث غدیر و شبهه‏اى که در اعزام یمن پیش آمده وجود ندارد. از این‏رو برخى از نویسندگان اهل سنت براى خدشه و ایراد بر حدیث غدیر چنین توهمى را نموده‏اند، چرا که در سند و دلالت حدیث نتوانسته‏اند ایراد بگیرند.
حدیث غدیر را مى‏توانید در کتاب‏هاى اهل سنت که در ذیل مى‏آید ملاحظه نمایید:
1. صحیح مسلم، ج 5، کتاب الفضایل، باب فضایل اهل بیت النبى‏صلى الله علیه وآله، ص 25، حدیث 36.
2. مسند احمد بن حنبل، ج 7، ص 75، ح 19285.
3. خصایص امیرالمؤمنین، نسائى، ص 84، ح 76.
4. صحیح ابن خزیمه، ج 4، ص 62، ح 2357.
5. المستدرک على الصحیحین، الحاکم النیسابورى، ج 3، ص 533 ،109.
6. تلخیص المستدرک، ذهبى، ج 3، ص 533 و 109.
7. السنن الکبرى، النسائى، ج 5، ص 45، ح 12/8148.
8. جامع المسانید و السنن، ابن کثیر، ج 4، ص 436، ح 2827 و ج 6، ص 200، ج 5، ص 457.
9. البدایة و النهایة، ج 5، ص 184.
10. تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 199.
11. السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 2، ص 445.
12. مصابیح السنة البغوى، ج 4، ص 185، ح 4800.
13. مشکل الاثار، طحاوى، ج 4، ص 368.
14. جامع الاحادیث، سیوطى، ج 16، ص 306، ح 8072 - 8073.
15. جامع الاصول، ابن الاثیر، ج 10، ص 102، ح 6695.
پاورقی
[1] صواعق المحرقة، ص 122
[2] سیراعلام النبلاء، ج 8، ص 334 - 335.
[3] سوره مائده، آیه 3.
[4] همان، آیه 67.

 

 


چهارشنبه 89 آذر 3 , ساعت 7:46 عصر


پرسش : به گفته شیعیان، پیامبر صلى الله علیه وآله در محلّى به نام غدیرخم مردم را جمع، و على را به جانشینى خود معرّفى کرد. مگر مى‏شود با وجود چنین چیزى همه صحابه به فرمایش حضرت پشت پا بزنند و خلافت غیر على را بپذیرند؟

پاسخ : حالات انسان همیشه یکسان نیست و در طول زندگى انسان فراز و نشیب‏هاى بسیارى مى‏تواند  پیش آید و تحت اوضاع حاکم قرار گیرد. فقط شمارى از انسان‏ها هستند که مانند کوه استوارند و هیچ گاه تحت تأثیر قرار نمى‏گیرند؛ البتّه این گونه افراد بسیار اندک هستند.
صحابه پیامبر نیز از نظر ایمان یکسان نبودند. بعضى از آن‏ها مصداق این آیه شریفه هستند: «و من الناس من یشترى نفسه ابتغاء مرضاة اللَّه؛[1] بعضى مردانند که از جان خود در راه رضاى خدا در گذرند»، و بعضى مصداق آیه «و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً؛[2] و این مردم چون تجارتى یا لهو و لعب و بازیچه‏اى ببینند، بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند».
عدّه‏اى از صحابه، سختى‏هاى جنگ تبوک و یوم العسرة را تحمّل کردند و در جنگ بدر افتخار آفریدند. عدّه‏اى هم در جنگ اُحد گریختند و پیامبر را میان دشمنان تنها گذاشتند و به قول بخارى در صحیح، فقط 12 نفر با حضرت باقى ماندند که در رأس آن‏ها امام على ‏علیه السلام بود: «و لم یبق مع النبى‏صلى الله علیه وآله غیر اثنى عشر رجلاً».[3] در جنگ اُحد هزار نفر از مدینه عازم شدند. البتّه در بین راه، سیصد نفر از آن‏ها برگشتند و هفتصد نفر با رسول اکرم‏ صلى الله علیه وآله در جنگ اُحد شرکت کردند و در اثر فشار نظامى، اکثر قریب به اتّفاق مسلمانان عقب‏نشینى کردند و پراکنده شدند، و جز افرادى انگشت‏شمار در کنار پیامبر باقى نماندند که به قول بخارى، تعداد یاران فداکار پیامبر بیش از 12 نفر نبود.
همچنان در نماز جمعه نیز حضرت را تنها گذاشتند و دنبال لهو و لعب و تجارت رفتند. در این جا نیز افرادى که پیامبر اکرم را همراهى کردند، بیش از 12 نفر نبودند. بخارى در صحیحش این جریان را چنین نقل کرده است: «اقبلت عیر یوم الجمعه و نحن مع النبى‏ صلى الله علیه وآله فثار الناس الّا اثناعشر رجلاً فانزل اللَّه و اذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا الیها».[4] راوى مى‏گوید: کاروان تجارتى روز جمعه وارد مدینه شد. ما با پیامبر بودیم. مردم وقتى متوجّه کاروان شدند، نماز را رها کرده، پیامبر صلى الله علیه وآله را تنها گذاشتند و فقط 12 نفر باقى ماندند. در این حال آیه نازل شد: «و چون داد و ستد یا سرگرمى ببینند، به سوى آن روى آور شوند و تو را در حالى که ایستاده‏اى، ترک مى‏کنند».
در مواردی دیگر نیز در حیات رسول اکرم‏ صلى الله علیه وآله عده ای با ایشان مخالفت کرده‏اند؛ مانند جریان پیوستن به جیش اسامه که پیامبر صلى الله علیه وآله بر پیوستن افراد به لشکر اسامه اصرار داشت؛ ولى برخى مخالفت مى‏کردند و همچنین در آستانه عروج ملکوتى پیامبر صلى الله علیه وآله در حالى که در بستر بیمارى به سر مى‏برد، در حضور همگان قلم و دوات طلبید و فرمود: من چیزى بنویسم که هرگز به گمراهى نگرایید. عمر از میان حاضران برخاست و از فراهم آوردن قلم و دوات و نوشتن مسأله مورد نظر پیامبر صلى الله علیه وآله جلوگیرى کرد. هنگامى که حاضران به او اعتراض کردند، او گفت: حسبنا کتاب اللَّه و افزود که أنّ الرجل لیهجر! [5] 
بنابراین همان‏گونه که در جنگ اُحد و موارد دیگر با پیامبر صلى الله علیه وآله مخالفت کردند و حضرت را تنها گذاشتند در حالى که مقام پیامبر بالاتر از حضرت على ‏علیه السلام بود، همان گونه با امام على ‏علیه السلام مخالفت کردند و او را تنها گذاشتند. نه تنها مخالفت کردند، بلکه ستم‏هاى بسیارى‏ را در حقّ حضرت و اولاد وى نسل به نسل روا داشتند.
پاورقی
[1] بقره، 207.
[2] جمعه، 11.
[3] صحیح بخارى، کتاب تفسیر، تفسیر سوره آل عمران، باب قوله «و الرسول یدعوکم فى اخواکم».
[4] تفسیر سوره جمعه باب قوله «و اذا رأوا تجارة او لهواً».
[5] صحیح، بخارى، باب مرض النبى صلى الله علیه وآله.

 


چهارشنبه 89 آذر 3 , ساعت 7:44 عصر

پرسش : حدیث غدیر، در چه نقطه اى و براى چه هدفى بیان شده است؟

پاسخ : در سال دهم هجرت، پیامبر بزرگ اسلام به اصحاب دستور دادند که آماده زیارت خانه خدا شوند. در نتیجه جمع کثیرى از مسلمانان از مدینه و روستاهاى اطراف که تعدادشان را بین نود هزار تا بیش از یکصد و بیست هزار نفر نوشته اند، دور هم گرد آمدند و به همراه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) براى انجام مناسک حج عازم مکه معظمه شدند.
این حج که حجة الوداع و حجة الکمال نامیده شده، آخرین حجى است که پیامبر عزیز اسلام (صلى الله علیه وآله) به انجام آن موفق گردید و چندى پس از آن بدرود حیات گفت. فایده سخنى که هنگام جدایى و آخرین لحظات گفته مى شود، این است که هم بهتر در ذهن ها مى ماند و هم زمینه ادعاى نسخ و تغییر حکم را از بین مى برد؛ قطعنامه هاى پایانىِ تجمعات و وصایاى هنگام مرگ نیز از این فایده بهره مند است. چون مناسک حج به پایان رسید و زایران خانه خدا تصمیم به مراجعت گرفتند، در سرزمینى به نام جحفه که راه هاى مدینه و کشورهاى مصر و عراق از آن منشعب مى شد، برکه اى به نام غدیرخم وجود داشت. حاجیان در روز پنج شنبه، هجدهم ذى الحجه، به آن مکان رسیدند. در همین روز، پیک وحى در رسید و این آیه را از جانب خداوند بر پیامبرش خواند: «یا أَیُّهَا الرُّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الکَافِرِینَ»؛ [1]  اى پیامبر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر این کار را به انجام نرسانى، رسالت خود را انجام نداده اى و خداوند تو را از خطرات مردم مصون مى دارد. خدا کافران و جمعیت لجوج را هدایت نمى کند.
چون این آیه به پیامبر رسید، ایشان دستور فرمودند که جمعیت در منطقه غدیرخم جمع شوند. حضرت در برابر آفتاب سوزان عربستان، سخنرانى مفصلى ایراد فرمودند و دستور الهى را درباره ولایت و جانشینى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مردم ابلاغ نمودند. آن گاه على بن ابى طالب (علیه السلام) را به حاضران معرفى کرده، فرمودند: من از میان شما مى روم و در بین شما دو امانت گرانبها مى گذارم که یکى از دیگرى مهم تر است. آنها قرآن و عترت و اهل بیت من مى باشند. بنگرید که پس از من چگونه با آنها برخورد مى کنید! هان اى مردم! من رهبر شما هستم و على بن ابى طالب(علیه السلام) بعد از من رهبر شماست. هر کس ولایت او را بپذیرد، ولایت مرا پذیرفته است و کسى که ولایت او را نپذیرد، در واقع ولایت مرا نپذیرفته است.
بعد از سخنرانى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و نصب على(علیه السلام) به جانشینى، شعراى اسلام از جمله حسان بن ثابت، اشعار ارزنده اى درباره ولایت على (علیه السلام) ایراد کردند که تاریخ، آنها را به یادگار نگه داشته است. در پایان مراسم، حاضران دسته دسته به خیمه مولاى متقیان وارد شدند و دست وى را به نشان بیعت فشردند و ولایتش را تبریک گفتند. نخستین بیعت کنندگان، خلیفه اول و دوم بودند که در دیدار خود اظهار داشتند: «بَخٍّ بَخٍّ لک یا علىٌّ أَصْبَحتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلا کُلِّ مُؤمِن وَ مُؤمِنَة؛[2] مبارک باد! مبارک باد! بر تو اى على! اینک تو مولاى من و مولاى هر زن و مرد مؤمنى گردیدى».
در آیه ابلاغ نکات بسیار حساسى وجود دارد:
اولاً: به پیامبر خدا در ابلاغ آن هشدار مى دهد؛ ثانیاً: اهمیت موضوع و هدف ابلاغ چنان مهم است که نرساندن آن کوتاهى در رسالت به شمار مى آید؛ ثالثاً: آیه، موضوعى را در بردارد که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) از ابلاغ آن وحشت مى کند و ممکن است گروهى دست به خیانت بزنند؛ رابعاً: در این آیه افراد لجوج و عنادورزى که حکم آیه را نپذیرفتند، کافر خوانده شده اند؛ خامساً: نشان مى دهد که اعلان این قضیه پیش از این از پیامبر خواسته شده بود، ولى چون وقت آن از جهت زمان و مکان دقیقاً تعیین نشده بود، آن حضرت منتظر بود تا در بهترین فرصت مناسب آن را بیان کند، تا این که در غدیرخم ـ مناسبت ترین مکان ـ آن حضرت با تأکید و هشدار الهى مکلف شدند که آن را بیان کنند. چنین چیزى درباره دیگر احکام و دستورات الهى بى سابقه بوده و نشانگر آن است که ابلاغ مسأله اى بسیار اساسى و سرنوشت ساز بوده که موجب فتنه انگیزى و تحریک احساسات قدرت طلبان و حسودان مى شده است. حال باید پرسید که موضوع آیه که این همه اهمیت دارد، چیست؟ چه مسأله اى است که اگر پیامبر خدا آن را ابلاغ نکند، رسالت خود را انجام نداده است؟ این موضوع چه قدر مورد توجه است که پیامبر خدا با آن همه قدرت، از خطر منافقان حاضران مى هراسد؟ این موضوع چه قدر در پیشگاه خدا ارزش دارد که نپذیرفتن آن باعث کفر و گسستن از دستگیره توحید است؟ اساساً پس از بیست و سه سال رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در سال دهم هجرت، چه مسأله اى باقى مانده که تا این حد حساس و با ارزش است؟!
آرى موضوع، ولایت على(علیه السلام) است که باید در آستانه رحلت پیامبر براى چندمین بار، آن هم در اجتماع با شکوه حج اعلان گردد و مسلمانان جدید و اشخاصى که هنوز ابلاغ هاى قبلى رسول خدا را نشنیده اند بشنوند که على(علیه السلام) جانشین به حق پیامبر است و بدانند که ولایت علوى دنباله رسالت نبوى است.
پاورقی
[1] سوره مائده، آیه 67، روایات مختلفى در کتاب هاى اهل سنت وارد شده است که این آیه درباره واقعه غدیرخم مى باشد; مانند: روح المعانى، آلوسى، ج 6، ص 199 ـ 193، (داراحیاء التراث العربى); الدرالمنثور، جلال الدین سیوطى، ج 2، ص 298 ـ 299، (دارالمعرفة، 1365 هـ ق).
[2] الغدیر، علامه امینى، ج 1، ص 283 ـ 282، (دارالکتاب العربى، بیروت، 1379 هـ ق); ینابیع المودة، القندوزى، ج 2، ص 249، (دارالاسوة، 1416 هـ ق); الامام على فى آراء الخلفاء، شیخ مهدى فقیه ایمانى، ص 75، (مؤسسة المعارف الاسلامیة 1420 هـ ق); کشف الیقین، علامه حلى، تحقیق حسین درگاهى، ص 250، (الطبعة الاولى، 1411 هـ ق)."


سه شنبه 89 آذر 2 , ساعت 11:1 عصر

نرم افزار جرعه ای از غدیر به همت موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی تولید شد.

در این نرم افزار به برخی از شبهات غدیر به گونه تصویری و صوتی پاسخ داده شده است. البته از پرسش و پاسخ، مقاله، نواهای مذهبی مرتبط با غدیر و ... نیز در این نرم افزار استفاده شده است.

جهت دریافت این نرم افزار می توانید به سایت موسسه مذاهب اسلامی به آدرس www.mazaheb.com

مراجعه نموده و درخواست تهیه آن را نمایید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ