در این دنیا عده ای هستند که فقط می خواهند زندگی کنند، بخورند و بیاشامند. این گونه افراد به فکر حقیقت و روشن شدن زوایای پنهان امور نمی افتند. بنابراین با وجود چنین افرادی در جامعه، خیال کسانی که منافع آنها در پنهان ماندن حقایق است راحت می باشد. اگر جامعه ای دچار غفلت و روزمرگی شود تاوان بسیار سختی خواهد پرداخت.
اگر در جامعه بیشتر مردم همواره به دنبال حقیقت باشند و امورات روزانه و رفتار حاکمان را به دقت زیر نظر بگیرند حقیقت را یافته و اهل آن را نیز خواهند شناخت همان گونه که باطل را و اهل آن را خواهند شناخت. این گونه است که جامعه رنگ پویایی به خود می گیرد.
ترساندن مردم عاملی پرقدرت برای مخفی ماندن حقیقت است اما دوامش زیاد نیست. این ترس اگر با توجیه گری عالمان باطل همراه باشد پردوام خواهد شد. افراد ستمگری که از توجیه گری عالمان نان به نرخ روز خور بهره مند هستند حکومتی بادوام و سلطه ای فراگیر دارند. اگر علمای باطل در صدد توجیه اعمال زشت یزید برنمی آمدند پس از افول بنی امیه و کنار رفتن سایه شمشیر کسی حاضر نمی شد یزید را خلیفه مسلمین بداند.
توجیهاتی که علمای غیر شیعی در جهت تئوری سازی برای اهل سنت انجام داده اند از هزاران شمشیری که بنی امیه و بنی عباس برای خاموش کردن نور خدا به کار بردند قوی تر بوده است.
ترس از تهدیدات حاکمان ستمگر از عواملی است که به مخفی ماندن حق و حقیقت می انجامد. اگر فردی چون یزید بن معاویه بر مردم مسلط شود و تهدید را سرلوحه کار خود قرار دهد تا مدتها می تواند حکم براند. این در صورتی است که اگر تهدیدی در کار نباشد حق به زودی خود را نمایان می سازد و چهره افراد و اهداف و اعمال آنها بر همگان مشخص می شود. در این خفقان است که فردی چون امام حسین علیه السلام دست به کار شده و قصد روشن ساختن حق را دارد. البته به دلیل تهدیدات و عامل اولی بسیاری که امام را می شناختند و به نیکویی و پرهیزکاری ایشان ایمان داشتند و حتی نامه برای همکاری داده بودند مخفی ماندن حق را به نفع خویش می دانند.
بنابراین روشن است که این عامل یعنی ترس از تهدیدات حاکمان ستمگر از عواملی است که توانایی به فلاکت کشیدن یک جامعه و حاکم ساختن افراد نالایق و ناشایسته را دارد.
این حاکمان‘ با تهدید مردم را به همان راهی که می خواهند می برند و مردم نیز تا زمانی که سایه شمشیر را بر سر زن و بچه خود می بینند دست از پا خطا نمی کنند.
در یکی از پست های وبلاگ به طور بسیار مختصر، 5 عامل برای پوشیده ماندن حقیقت بیان کردیم. اینک بحمدالله بر آنیم تا برای هر کدام توضیحی ارائه دهیم.
در میان انسانها همواره افرادی بوده و هستند که برای یافتن حقیقت هیچ مانعی را در مقابل خود نبینند. مخفی ماندن حقیقت هماره برای افرادی مطلوب می باشد زیرا که منافع آنها را تأمین می سازد. در مقابل افرادی هم هستند که حاضرند تمام زوایای مادی را فدای یافتن حقیقت نمایند. در یک بیان کلی انسانها طالب حقیقت هستند و تا زمانی که راست هست حاضر نیستند دروغ را انتخاب نمایند مگر این که عواملی که در گذشته ذکر کردیم بر سر راه حقیقت جویی قرار گیرند.
حقیقت همواره در طول زندگی انسانها با امیال و شهوات در مقابل هم قرار می گیرد. در اینچنین مواقعی انسانهای ضعیف توان مقابله با امیال خود را ندارند. این گونه است که حق را نادیده می گیرند. وی می داند که دروغ بد است و کار وی هم دروغ است ولی چون منافعش در بین است آن را انجام می دهد. حب ریاست در طول زمانها چه ها که نکرده! این حب ها که از آن به طور کلی به شهوات و امیال و منافع یاد می کنیم سبب شد تا بسیاری از حقایق پنهان بماند و متاسفانه بسیاری از مردمان اینگونه با جهل از بین رفته اند. همین عوامل باعث شده تا عده ای بر خلاف واقع و حقیقت بر کرسی حکومت تکیه بزنند و هزاران و بلکه میلیونها انسان را در زمان خود و زمانهای بعد به گمراهی بیاندازند.
پرسش: مراد از اهل بیت چه کسانى هستند؟
پاسخ: قال اللَّه تعالى فى کتابه: «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»؛ خداوند تنها مىخواهد رجس و پلیدى را از شما اهل بیت دور نماید و شما را پاک و مطهر گرداند. [1]
آیه فوق از آیاتى است که به اتفاق مفسران و اندیشمندان اسلام در شأن و مقام والاى اهل بیت پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله نازل گردیده است.
آیه تطهیر در نگاه علماى اهل سنت
روایاتى در شأن نزول آیه تطهیر و انحصار آن به خمسه طیبه در منابع اهل سنت وجود دارد و ما به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- حاکم نیشابورى در مستدرک مىنویسد: «عبد اللَّه بن جعفر از رسول خداصلى الله علیه وآله روایتى نقل کرده که آن حضرت هنگامى که رحمت الهى را در حال نزول دید فرمودند: به سوى من بخوانید. صفیه گفت: چه کسى را اى پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله؟ آن گرامى فرمود: اهل بیتم را، على و فاطمه و حسن و حسین را. خمسه طیبه را آوردند آن حضرت عباى خویش را بر روى آنان افکند، سپس دستانش را بالا برد و عرض کرد: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند. سپس بر محمد و آل محمد صلوات فرستاد در این هنگام خداى حکیم این آیه را نازل فرمود: «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».[2]
2- ام سلمه گوید: «آیه تطهیر در خانه من و در حالى که پنج تن آل عبا در آن بودند نازل گردید، رسولخداصلى الله علیه وآله آنان را با عبایى که بر روى آنان افکند، پوشانید. سپس عرضه داشت: اینان اهل بیت من هستند. پروردگارا رجس و پلیدى را از آنان دور کن و ایشان را پاک و مطهر گردان».[3]
3- عن مسلم فى صحیحه باسناده عن یزید بن حیان عن زید بن ارقم قال: «قال رسول اللَّهصلى الله علیه وآله انى تارک فیکم الثقلین احدهما کتاب اللَّه هو حبل اللَّه من اتبعه کان على الهدى و من ترکه کان على ضلاله. فقلنا من اهل بیته نسائه؟ قال: لا ایم اللَّه اِنّ المراَة تکون مع الرجال العصر ثم الدهر ثم یطلقها فترجع الى اهلها و قومها، اهل بیته اصله و عصبیة الذین حرّموا الصدقة بعده» ؛ رسول اکرمصلى الله علیه وآله فرموده است من در میان شما دو گوهر گرانبها به ودیعت مىگذارم، کتاب خدا که ریسمان الهى است و هر کس که از آن پیروى کند هدایت مىیابد و کسى که آن را رها کند به گمراهى خواهد رفت. عرضه داشتم آیا همسران پیامبرصلى الله علیه وآله هم از اهل بیتش هستند حضرت فرمودند؟ خیر به خدا قسم زن روزگارى را با مرد است سپس مرد او را طلاق داده و زن به قوم خود باز مىگردد. اهل بیت من کسانى هستند که صدقه را بعد از پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله برخود تحریم کردند. [4]
آیه تطهیر از دیدگاه مذهب امامیه
شیعیان بر این عقیدهاند که مقصود از اهل بیت در آیه فوق پنجتن آل عبا، علىعلیه السلام و فاطمه و فرزندانش مىباشد و روایات فراوانى در کتب شیعى نقل شده که ما به چند نمونه در این زمینه بسنده مىکنیم:
1- امام حسنعلیه السلام مىفرماید: «هنگامى که آیه تطهیر فرود آمد پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله من و برادرم حسین، مادرم فاطمه زهرا و پدرم على بنابیطالبعلیهم السلام را اطراف خود جمع کرد و عباى بافته شده توسط اهالى قلعه خیبر را که مال ام سلمه همسرشان بود طلبید. خودش و همه ما را در آن جاى داد. آن روز پیامبر خداصلى الله علیه وآله در خانه امسلمه بود و سپس فرمود: خدایا، ایشان اهل بیت و عترت من هستند. پلیدى را از آنان دور فرما و پاک و مطهرشان قرار ده. امام حسنعلیه السلام به سخنان خویش ادامه داد و فرمودند: از آن روز به بعد پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله همیشه هنگام طلوع فجر به خانه ما مىآمد و مىفرمود: درود خدا بر شما اهل بیت من، وقت نماز صبح فرا رسیده است، پس آن گرامى آیه شریفه تطهیر را تلاوت مىفرمود و این فعل رسول اللَّهصلى الله علیه وآله تا روزى که از دنیا رخ بربست و به سراى جاویدان شتافت همواره ادامه داشت».[5]
2- ابوسعید گوید. «رسول خداصلى الله علیه وآله چهل روز صبح پس از ازدواج علىعلیه السلام با فاطمه به درب خانه علىعلیه السلام مىآمد و مىفرمود: السلام علیکم یا اهل البیت «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»».[6]
3- امام سجادعلیه السلام با همین آیه احتجاج به فضایل اهل بیت مىکند.
هنگامى که اسیران خاندان رسول اللَّهصلى الله علیه وآله را به شام آوردند و در آستانه مسجد در جایگاه اسیران قرار دادند، على بن حسین که در آن روز جوانى بالغ و رشید بود در میانشان حضور داشت، مردى از اهل شام نزد آنان آمد و عرضه داشت: حمد و سپاس خداى را که شما را نابود کرد و ریشه فتنه را خشکانید. امام على بن حسینعلیه السلام به او فرمود: آیا کتاب الهى را نخواندهاى؟ گفت خواندهام. حضرت فرمود: آیا آیه شریفه «قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فى القربى و آیه انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» را نخواندهاى؟ آن شخص گفت: خواندهام. حضرت فرمود: ما آنانیم. آن مرد شامى دستش را به سوى آسمان برداشت و گفت: خداوندا! من توبه کرده و به سوى تو باز مىگردم. سه بار این جمله را تکرار کرد: خدایا من از دشمنان آل رسولاللَّهصلى الله علیه وآله به سوى تو بیزارى مىجویم. من قرآن را مىخواندم ولى تا امروز آن را درک نکرده بودم. [7]
برخى معتقدند آیات قبل از آیه تطهیر درباره همسران رسول خداصلى الله علیه وآله و شخصیت و وظایف ایشان نازل شده، بنابراین آیه مزبور در شأن زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده است.
در پاسخ باید گفت صدر آیه تطهیر مربوط به همسران رسول گرامىصلى الله علیه وآله است و با ضمیر جمع مؤنث آنان را مخاطب قرار داده و مىفرماید: - «و قرن فى بیوتکن» ولى ذیل آیه شریفه با ضمیر جمع مذکر «لیذهب عنکم الرجس» آمده و این واضح ترین دلیلى است که آیه تطهیر به رسول خداصلى الله علیه وآله و على و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام اختصاص دارد نه زنان پیامبر خداصلى الله علیه وآله.
لازم به یادآورى است نویسنده کتاب ارزشمند احقاق الحق بسیارى از بزرگان و محدثان اسلامى را نام مىبرد که در کتابهاى خود تصریح کردهاند که آیه شریفه تطهیر در شأن و منزلت اهل بیت رسول اکرمصلى الله علیه وآله نازل شده نه همسران ایشان. [8]
افزون بر آن در منابع شیعى و اهل سنت روایات فراوانى وجود دارد که در آنها به این مطلب تصریح شده که مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر وجود مقدس خمسه طیبه مىباشد، نه زنان پیامبرصلى الله علیه وآله.
ابوسعید خدرى گوید: رسول اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: «آیه تطهیر در شأن و مقام من و على و فاطمه و فرزندان او نازل گردیده است».
ام سلمه مىگوید: «آیه فوق در خانه من فرود آمده است. در آن روز فاطمه زهرا(س) در حالى که دست فرزندان خود را گرفته بود خدمت رسول اللَّهصلى الله علیه وآله آمدند، پیامبر حسنین را در آغوش گرفت. على در سمت راست و حضرت فاطمه زهرا در سمت چپ ایشان نشستند. جبرییل نازل شد و آیه تطهیر را براى رسول خداصلى الله علیه وآله آورد. در این هنگام پیامبرصلى الله علیه وآله عبایى را که شبها به روى خود مىکشید برداشت و همه را به زیر آن برد سپس آن حضرت دست مبارک خویش را بیرون آورد و رو به سمت آسمان گفت: اللهم ان هولاء اهل بیتى وخاصتى فاذهب عنهما الرجس و طهرهم تطهیراً. ام سلمه گوید: من با شنیدن این جمله آرزو کردم به جمع آنها بپیوندم و صاحب این فضیلت گردم وقتى که گوشه عبا را بالا زدم تا وارد آن شوم پیامبر آن را کشید. عرضه داشتم: اى رسول خداصلى الله علیه وآله من جزو اهل بیت تو نیستم؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: انک على خیر انک من ازواج النبى؛ تو زن نیکى هستى و از همسران پیامبرى».[9]
بنابراین با توجه به مطالب یاد شده مىتوان نتیجه گرفت، منظور از اهل بیت، همان پنج تن آل عبا، خمسه طیبه، رسول خداصلى الله علیه وآله، امام علىعلیه السلام، فاطمه و فرزندانش مىباشند و آیه شریفه تطهیر به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد.
پاورقی:
[1] احزاب، آیه 33.
[2] مستدرک حاکم بر صحیح مسلم و بخارى، ج 3، ص 148 - 147.
[3] سنن بیهقى، ج 2، ص 150.
[4] صحیح مسلم ج 5 ح 37 ص 26 و 27، مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 107، تفسیر فخر رازى ج 6 ص 783؛ مستدرک على الصحیحین حاکم نیشابورى ج 2 ص 416؛ تفسیر الدر المنثور ج 15 ص 218.
[5] تفسیر برهان، ج 3، ص 315.
[6] بحار الانوار، مجلسى، ج 35، ص 208.
[7] احتجاج، طبرسى، ص 157.
[8] بحار الانوار، مجلسى، ج 45، ص 156.
[9] در المنثور، ج 5، ص 198.