پرسش: علمای اهل تسنن با چه دلایلی مسئله غدیر را رد می کنند؟
پاسخ: در این جا مهمترین توجیهاتی که اهل سنت در برابر حدیث غدیر اتخاذ کردهاند را از کتاب"الهیات آیتاللهسبحانی، ج 4، ص 103 - 82" ذکر میکنیم.
اشکال اول: فخر رازی امامالمشککین میگوید: مولی به معنای اولی نیست بلکه به معنای ناصر است. دلیل این که مولی به معنای اولی نیست این است که نمیتوان آن را به جای اولی به کار برد. مثلاً نمیتوان گفت "هو مولی من فلان" در حالی که میتوان گفت "هو اولی من فلان".
پاسخ : اولاً این که مولی به معنای اولی است باعث نمیشود همه حالات لفظی آن را نیز داشته باشد. دو لفظ مترادف در اصل معنا با هم شریکند ولی خصوصیات کاربردی هر یک وابسته به صیغه آنها است. مثلاً صیغه افعل که اولی از آن صیغه است اضافه به جمع و تثنیه میشود ولی اضافه به مفرد نمیشود. مثلاً گفته میشود "هو افضل القوم"ولی هرگز گفته نمیشود "هو افضل زید" بلکه باید با "من" استعمال شود و گفته شود "هو افضل من زید" و واضح است که معنای افضل در هر دو مثال یکی است.
ثانیا، فخر رازی میگوید مولی به معنای ناصر است ما همین اشکال را به عنوان جدل به او وارد میکنیم. مثلاًخداوند فرمود: "من انصاری الی الله... نحن انصار الله"، (آل عمران، آیه 52) در حالی که نمیتوان به جای آن گفته شود: "من موالی الی الله... نحن موالی الله".
ثالثا، کسی نگفته است کلمه "مولی" به معنای اولی است بلکه اسم است برای آن کس که اولی به تصرف و صاحب تدبیر کاری است. مانند روایت نبوی: "ایما امراة نکحت نفسها بغیر اذن مولاها"؛ بدون اذن کسی که نسبت به او سزاوارتراست و صاحب اختیار او است. و این معنا را مفسرین در آیه "مأواکم النار هی مولاکم"، (حدید، آیه 15) تصریح کردهاند. لذا تفتازانی در شرح المقاصد، ج 2، ص 29 تصریح میکند که "الولایة بالناس" و مالکیت تدبیر امور آنان به معنای امامت است و اشکالی را که مطرح میکند در متواتر نبودن حدیث غدیر است و هیچ اشکالی را در دلالت روایت نمیپذیرد.
لغتدانان تصریح کردهاند که ولیّ و مولی به یکمعنا است. فراء در معانی القرآن، ج 3، ص 124؛ ابن اثیر در نهایه، ج 5، ص 228؛ فیروزآبادی در القاموس المحیط، ج 4، ص 401؛ زبیدی در تاجالعروس، ج 10، ص 399.
اشکال دوم: اگر حدیث غدیر صحیح باشد امکان نداشت صحابه پس از وفات پیامبر اکرم(ص) آن را ترک کنند و خلافت ابوبکر را مطرح کنند.
پاسخ : اولاً، این اشکال ناشی از برداشت باطلی است که از صحابه پیامبر اکرم در ذهن اهل سنت است. آنان گمان میکنند همه صحابه پیامبر اکرم، عادل و پابرجای بر دین بودند در حالی که چنین نبود.
ثانیا، عده کثیری از صحابه پیامبر اکرم(ص) با خلافت ابوبکر مخالفت کردند اما به پیروی از امام علی(ع) دست به شورش نزدند.
ثالثا، موارد فراوانی وجود دارد که زیرپا گذاردن این امر را از سوی صحابه پیامبر تأیید میکند مانند:
1- آنچه در روز پنجشنبه در بستر بیماری پیامبر اکرم رخ داد (رزیه یوم الخمیس) یعنی منع عمر از کتابت وصیت توسط پیامبراکرم که این مسأله را اهل سنت نیز نقل کردهاند. وقتی در زمان حیات پیامبر گفتار آن حضرت درباره حضرت علی(ع) چنین زیرپا گذارده میشود و به پیامبر تهمت هذیان داده میشود پس از وفات آن حضرت آسانترانجام میشود. برای مطالعه این مطلب ر.ک: بخاری، ج 1، باب کتابةالعلم، ح 2 ؛ ج 4، ص 70 ؛ ج 6، ص 10 و نیز مسند احمد، ج 1، ص 355.
2- سریه اسامه: پیامبر اکرم در اواخر عمر شریف خود لشگری مهیا فرمود و اسامه را فرمانده آن کرد و تأکید فرمود که همراه اسامه حرکت کنید و از کسانی که پیامبر اکرم(ص) تأکید داشت که همراه اسامه بروند ابوبکر و عمر و چند تن دیگر بودند. اما آنان از این فرمان سرپیچی کردند و نرفتند.
اهل سنت این سرپیچی را اینگونه توجیه میکنند که آنان برای تسکین تشنج ناشی از مرگ احتمالی پیامبراکرم(ص) ماندند تا مبادا قلوب مردم نلرزد و جامعه اسلامی تضعیف شود، (شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 23) حالکه چنین عذری و بهانهای در سرپیچی از فرمان حرکت در لشگر اسامه جاری است در تخلف از حدیث غدیر نیزامکان دارد و آنان همین توجیه را نیز آوردهاند و گفتهاند که امامت علی(ع) بر مردمی که فرزندان یا پدران آنان به دست علی(ع) کشته شدهاند به صلاح امت اسلامی نیست. در این زمینه میتوانید به کتبی که در باب غدیر سخن گفتهاند رجوع کنید مانند: 1- الغدیر، علامه امینی؛ 2- المراجعات، سید شرفالدین؛ 3- الالهیات، آیتاللهسبحانی.